جدول جو
جدول جو

معنی دل شکر - جستجوی لغت در جدول جو

دل شکر
آنکه دل دیکران را میشکند دلشکن
تصویری از دل شکر
تصویر دل شکر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل شکن
تصویر دل شکن
آنکه دل دیکران را میشکند دلشکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو شکر
تصویر دو شکر
دو لب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
معجونی از گلبرگ های گل سرخ و شکر یا قند که در قدیم به عنوان مسهل به کار می رفت، گل قند، برای مثال صدهزاران جان تلخی کش نگر / همچو گل آغشته اندر گل شکر (مولوی - ۱۳۱)، گر گل شکر خوری به تکلّف زیان کند / ور نان خشک دیر خوری گل شکر بود (سعدی - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل شکن
تصویر دل شکن
دل شکننده، آنکه دل دیگری را بشکند و او را ناامید و آزرده سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل دار
تصویر دل دار
معشوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دل آور
تصویر دل آور
دلیر شجاع، جنگجوی غازی جمع دلاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل کور
تصویر دل کور
کودن، بی ذوق، تیره دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل شاد
تصویر دل شاد
خوشحال، شادمان، بانشاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نی شکر
تصویر نی شکر
نوعی نی با برگ های دراز، گل های سرخ کم رنگ و ساقه های بلند که در آن مغزی وجود دارد که دارای مادۀ قند است و از آن قند و شکر درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل شده
تصویر دل شده
دلداده، دل باخته، عاشق، شیفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل بشکر
تصویر گل بشکر
گلشکر گلقند
فرهنگ لغت هوشیار
لب چاک لب شکری: لب شکر گشته ای که تا دانند جای دندان شکستنت خالی است. (میر معصوم تجلی آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ شَ یا نِ ش کَ))
نوعی از نی با ساقه های بلند که برگ های دراز و گل های سرخ کم رنگ دارد. در داخل آن شیره ای وجود دارد که از آن شکر به دست می آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نا شکر
تصویر نا شکر
Ungrateful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
بسیار غمگین اندوهگین، خشمگین غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیبی است از شکر و برگ گل سرخ گل انگبین: اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر از گل برآبر دل گذرظن از کجا این از کجا ک (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
((دِ پُ))
بسیار غمگین، اندوهگین، خشمگین، غضبناک
فرهنگ فارسی معین
((~. ش کَ یا کَّ))
معجونی از برگ گل سرخ و شکر یا قند که برای تقویت معده به کار می بردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل شب
تصویر دل شب
نیم شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشکر
تصویر لشکر
قسمتی از ارتش که عدۀ افراد آن در حدود دوازده هزار نفر است، گروه بسیار از سپاهیان، سپاه
لشکر انگیختن: حرکت دادن لشکر، برانگیختن لشکر به جنگ
لشکر جرار: لشکر آراسته و انبوه و بسیار
لشکر کشیدن: حرکت دادن لشکر به سوی دشمن
فرهنگ فارسی عمید
سپاه، جیش، حشم، رجل، قسمتی از ارتش که عده افراد آن در حدود دوازده نفر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکر
تصویر لشکر
((لَ کَ))
سپاه، واحد نظامی که به طور متوسط شامل سه تیپ است
فرهنگ فارسی معین